اخلاق و عرفان

Thursday, July 17, 2014

My Story My Journey My Islam - Alana Blockley - 4 September 2013

شهر مجازي قرآن كريم

Dr Zakir Naik May 2012 President Bush daughter accepted Isla

شهر مجازي قرآن كريم

Friday, February 21, 2014

Tanzil - Quran Navigator

Tanzil - Quran Navigator

شهر مجازي قرآن كريم

Tuesday, February 04, 2014

محمد گلریز- خجسته باد این پیروزی

شهر مجازي قرآن كريم

Wednesday, January 01, 2014

روضه آقامجتبی تهرانی در شب شهادت امام رضا

شهر مجازي قرآن كريم

Monday, October 03, 2005

سیر الی الله

سلام دوستان
پیشاپیش فرا رسیدن ماه مبارک رمضان , ماه خدا , ماه سیر و سلوک الی الله , ماه عبادت و بندگی خدا را به شما سالکان کوی دوست تبریک می گویم
به نظر شما سیر و سلوک الی الله با زندگی در دنیا منافات دارد؟
جواب منفی است انسان می تواند از این نعمت های دنیایی که خداوند برایش فراهم کرده است بهره برده و به کمال برسد . با توجه به این نکته توجه شما را به مطالب زیر جلب می کنم
خداوند متعال مى فرمايد: «الّذين إذا أصـبتهم مصيبةٌ قالوا إنّا للّه و إنّا إليه رجعون ; (بقره ، 156) ]صابران [ آنانند كه وقتى مصيبتى به آنها برسد ، مى گويند: «ما از آنِ خدا هستيم و به سوى او باز مى گرديم » .
در اين آيه ، از يك سو انسان خود را مِلْك خدا مى داند و از طرفى ديگر خود مسافرى مى شود كه به سوى او در حركت است . خداوند در جاى ديگرى مى فرمايد: «اى انسان ! تو با تلاش و رنج به سوى پروردگارت پيش مى روى و سرانجام او را ملاقات خواهى كرد» .(انشقاق ،6)
بيش از بيست آيه از آيات قرآن كريم سخن از لقاءالله دارند كه سرمنزل مقصود سالكان الى الله و عارفان الهى است
انسان مى تواند سالك حقيقى و عارف الهى باشد و در عين حال نيز ضرر مادى و دنيايى و آخرتى نبيند اين كه سالك حقيقى ضرر آخرتى نمى بيند ، روشن است و نيازى به توضيح ندارد; امّا سالك حقيقى در برخى موارد ممكن است از نعمت ها و لذت هاى مشروع خداوند در اين دنيا استفاده كند و اين دو موضوع با هم قابل جمعند; ولى اگر سالك حقيقى بخواهد شيوه دنياطلبى و دنيا زدگى را پيشه كند ، اين كارِ او ، با عرفان و سالك بودن منافات دارد و قابل جمع نيستند ، و انسان وقتى در دنيا طلبى و دنياگرايى غرق شد ، به طور مسلم از سير و سلوك باز مى ماند; چنان كه خداوند مى فرمايد: «و ما الحيوة الدّنيا إلاّ متـع الغرور; (آل عمران ، 185) و زندگى دنيا چيزى جز سرمايه فريب نيست .

شهر مجازي قرآن كريم

Sunday, October 03, 2004

آب و سراب


ـ1. نيستان هستي را به تماشا نشستن و به نجواي نياز و سرود نماز نيز ار گوش جان سپردن و جايگاه خود را در كرانه اين بيكران شناختن و در صف همراهان جاي گرفتن، گمشده انساني است كه مي‌كوشد تا در گوشه تاريك تاريخ نپوسد.
و اين همان راهي است كه سر شاخه‌هايش به شمار روندگان است و هر كس به تناسب استعداد خود مي‌رود تا همزمان با فرود خورشيد عمر، خود نيز بر پايانة آرام اين راه ـ همان نيستان بيكران ـ فرود آيد. اين راه «سير و سلوك» است و دانش آن را «عرفان» نام نهاده‌اند.
عرفان يگانه دانشي است كه هم استعداد راهيان مي‌سنجدو هم فراز و فرود راه مي‌نمايد و خود نيز پا به پاي رهروان تا كانون اين بيكران؛ انسان را همراهي مي‌كند. دستيابي به اين دانش و بهره‌مندي از هدايت آن و به تعبيري ديگر دريافت حقايق هستي و صعود به مراتب كمال و عروج به قله جلال و جمال بيشتر از جاذبه و شكوهش، دشوار و دست نيافتني و پر خطر و بيمناك است.
چو عاشق مي‌شدم گفتم كه بردم گوهر مقصود
ندانستم كه اين دريا چه موج بيكران دارد
نعوذ بالله اگرره به مقصدي نبري
طريق عشق طريقي عجب خطرناك است
و البته:
گر چه راهي است پر از بيم ز ما تا بر دوست رفتن آسان بود ار واقف منزل باشي
اما يقين داشته باش كه:
به سعي خود نتوان برد پي به گوهر مقصود خيال باشد كاين كار بي حواله بر آيد
2.يكي از غرائز بسيار قوي در انسان غريزه شبيه سازي و معادل گيري است. بشر در دو حال و به دو صورت مشابه‌سازي مي‌كند: يكي به هنگام بهره‌مندي از امكانات طبيعي و ابزار مادي، تلاش مي‌كند تا مطابق سليقه خود ابزاري را جانشين ابزار پيشين نمايد. پشم و مو را به لباس و غار و كوه را به خانه‌هاي مجهز تبديل نموده به جاي دندان و ناخن و سنگ، تيغ و چنگال و ابزار جنگي مي‌سازد و بلور و جام زرين را جانشين مشك و سفال مي‌كند و ديگري آنگاه كه در رسيدن به يك مقام معنوي و يا درك يك مفهوم والا ناتوان مي‌شود به مشابه آن مقام و معادل آن مفهوم رضا مي‌دهد.
فطرت نيرومند خدا گرايي انسان را به جستجوي حق وا مي‌دارد. اما چون درك معرفت وجود كامل مطلق بسيط ازلي و ابدي و لايتناهي و جامع جميع اوصاف جمال و جلال و منزه از همه نقايص و برتر از خيال و گمان و وهم و از هر آنچه گفته‌اند و شنيده‌ايم و ديده‌ايم، براي انسان محدود و جسماني و زماني و مكاني؛ كه بايد هر چيزي را در ظرف زمان و مكان دريابد و درك نمايد و از مثل و ضد براي معرفت اشياء كمك بگيرد، مشكل است و نيازمند تلاشي فراتر از متعارف و نگاهي بسيار دقيق‌تر از معمول و دلي پاك‌تر از آب زلال. به ناچار براساس غريزه بدل سازي روي به تعدد الهه و بت‌هاي چوبي و سنگي و حيواني مي‌گذارد و خدا بودن اشياء را يكايك تجربه مي‌كند!
دور است سراب از اين باديه هشدار تا غول بيابان نفريبد به سرابت
وقتي كه از يك سو فطرت حقيقت يابي و كمال‌گرايي، انسان را به سمت وادي تحير و توحيد و وصال و فنا مي‌خواند و از سوي ديگر طي مراحل سلوك و صبر بر سختي راه و سير در عوالم هستي و گام نهادن بر خويشتن خويش و رسيدن به اوج كمال انساني، كاري بس دشوار و توان فرسا و مردافكن مي‌نمايد به ناچار غريزه شبيه‌سازي انسان، از شكار عنقا روي برمي‌تابد و به كنيز مطبخي رضا مي‌دهد و تمامي اصطلاحات و مراحل سير و سلوك ارباب معرفت و كمال را در محدوده نفس خود تعبير مي‌كند. يك زاويه انحرافي در سير و سلوك! كه با مغالطه‌اي ظريف، فطرت خدا خواه و خداگرا و حقيقت‌جو و دل يگانه پرست و غيرتمند و رقيب ستيز و روح عاشق و دلداده دوست و شيفته محبت را با اباحي‌گري و عشق مجازي و شاهد بازي و خوش بيني و دشمن دوستي و بي‌خيالي پاسخ مي‌دهد.
3 – تصوف دكاني است براي تامين سراب‌گونه و مشابه نيازمندي‌هاي معنوي و روحي كساني كه به سر منزل مقصود راه نبرده‌اند و ميداني است براي يافتن آنچه كه از يافتنش عاجز مانده‌اند و عروسكي كه به آن، كودكان از پاي فتاده را سرگرم مي‌سازند و سرابي كه تشنگان ريايي را با آب رؤيايي سيراب مي‌كنند.
سيراب نمودن كاذب روح حقيقت‌گراي بشر، نشاندن قطب‌هاي قلندر و عيّار مسلك به جاي اولياء الهي و وسائط فيض ربوبي، روي آوردن به تساهل و تسامح و روا داري در دين به جاي بلند همتي و شرح صدر و فروتني و خود شكني و نيز فرقه‌گرايي و مريد و مراد‌سازي به جاي تولاّ و تبراي عملي نسبت به اولياء حق و بندگان مخلص و در برابر كج‌انديشان. دوري از مردم و از خدمت به مردم و هم‌نوايي با محرومان و از رفتن به مسجد به بهانه عزلت و انزوا و خانقاه و صومعه، و هوسراني و عياشي و قلاّشي به بهانه عشق الهي و شور و مستي وصال و... بدل‌هاي سراب‌گونه‌اي است كه در دكان صوفيگري براي اقناع روح تعالي‌جوي انسان تعبيه شده است.
نقد صوفي نه همه صافي بي‌غش باشد اي بسا خرقه كه مستوجب آتش باشد
4 ـ عرفان برون رفتن از لباس تشخص و منيّت و تصوّف پوشيدن خرقه مخصوص! عرفان پاي نهادن بر روي نام و نان و نياز است و تصوّف نامداري و نانداني و نيازمندي است! راه عرفان از ميانه بيم و اميد مي‌گذرد و نگاه تصوّف به ايمني و عجب و اعتماد روي دارد. عرفان تمامي خود را در محضر وصال وفا مي‌جويد و تصوّف خود را حق مطلق مي‌شمرد!
عارف سازنده جان است و صوفي پروراننده تن. زير بناي تلاش عارف از خود رهيدن است و دغدغة صوفي به خود رسيدن! عارف به رنج مي‌انديشد و صوفي به گنج، عارف به خانه خدا در است و صوفي به خانقاه قطب اندر.
5 ـ يكي از مهمترين رمز تناقض‌گويي‌هاي عارفان بزرگي چون حافظ همين است كه از يك سو شيفتة آيين معرفت بودند و از سوي ديگر بيزار و منزجر از خرقه آلوده. گر چه در ظاهر اين هر دو يكي مي‌نمود و يك نام داشت. نه فرهنگ غالب عصر توانايي تشخيص چنين تفاوتي را داشت و نه طمع بهره‌مندي از نام و نشان و شخصيت عارفان، صوفيان فرصت‌طلب را از اين جدايي خشنود مي‌ساخت. بويژه آنكه گروهي از مريدان اين كوي به راستي معرفت را درون خرقه مي‌ديدند و در اثر صافي ضميري كه داشتند ناپاكي درون مراد را تصور نيز نمي‌كردند تا چه رسد به تحمل آن. ولي حافظ كه نمي‌توانست به دل خود دروغ بگويد. مي‌گفت:
دلم از صومعه بگرفت و خرقة سالوس كجاست دير مغان و شراب ناب كجا
او نخست خود را راحت مي‌كند و مي‌گويد:
ساقيا جام ميم ده كه در اين سير طريق هركه عاشق‌وش نيامد در نفاق افتاده بود
و سپس براي هدايت ديگران با احتياط مي‌گويد:
گر مدد خواستم از پير مغان عيب مكن شيخ ما گفت كه در صومعه همت نبود
و ناگاه به خود نهيب مي‌زند كه:
آتش زهد و ريا خرمن دين خواهد سوخت حافظ اين خرقه پشمينه بينداز و برو
و ديگران را نيز بيدار مي‌كند كه:
صوفي نهاد دام و سه حقه‌باز كرد فرياد مكر با فلك حقه‌باز كرد
به ياري خدا به زودي تاريخچه عرفان و تصوّف را با هم خواهيم خواند.

شهر مجازي قرآن كريم

Saturday, October 02, 2004

مفاهيم اخلاقى، مطلق يا نسبى


پرسش: آيا اخلاق و ارزشگذارى‏هاى آن نسبى است و يا از اصولى مطلق و خدشه‏ناپذير برخوردار مى‏باشد؟
پاسخ: 1. مفاهيم اخلاقى انتزاعى است و صدق و كذب گزاره‏هاى انتزاعى تابع منشأ انتزاع خود با توجه به وجود و عدم قيود و متعلقات است. بنابراين اگر موضوعات گزاره‏هاى اخلاقى داراى تمامى قيود و شرايط باشند گزاره، صادق و مطلق است و اگر قيود و شرايط تغيير يابند آن احكام قابل حمل نخواهند بود.
2. به بيانى ديگر شايد نيكى و بدى و صلاح و فساد و... در اثر قيود و شرايط مصاديق گوناگون داشته باشد امّا اين پرسش همواره صادق است كه:
«اَم نَجعَلُ الَّذينَ ءامَنوا وعَمِلُوا الصّلِحتِ كالمُفسِدينَ فِى الاَرضِ اَم نَجعَلُ المُتَّقينَ كالفُجّار»(ص،28)
و نيز «اَفَنَجعَلُ المُسلِمينَ كالمُجرِمين. ما لَكُم كَيفَ تَحكُمون»(قلم،35و36)
و نيز: «اَم حَسِبَ الَّذينَ اجتَرَحوا السَّيِّاتِ اَن نَجعَلَهُم كالَّذينَ ءامَنوا وعَمِلوا الصّلِحتِ سَواءً مَحياهُم ومَماتُهُم ساءَ ما يَحكُمون»(جاثيه،21)
3. ملاك در اطلاق و نسبيت چيست؟ زيرا مطلق و نسبى خود از مفاهيم نسبى هستند. مطلق نسبت به چه چيزى و نسبى نسبت به چه ملاكى؟ و همين خود نشانه وجود يك ملاك مطلقى است كه قواعد اخلاقى را با آن مى‏سنجيم و به اطلاق يا نسبيت آن حكم مى‏كنيم. به اعتقاد ما اين ملاك عبارت است از وحى و ارزش‏هاى الهى و به اعتقاد ديگران عبارت است از منافع يا آن‏چه مورد پسند آن‏ها است.
اگر انسان حيوانى انديشمند است كه زندگى در حد ديگر حيوانات و از تولد تا مرگ را مى‏شناسد و جز لذت و آسايش جسمى هدفى ندارد و سعادت را در تأمين رفاه و لذت مادى مى‏داند. در اين صورت اصلاً نيازى به اخلاق نيست تا چه رسد به مطلق يا نسبى بودن آن زيرا در آن صورت حيوانات جنگل قانونى مطلق دارند كه: قدرت هميشه پيروز است. و اگر انسان منشأ حيوانى و هدفى الهى و فرشته‏خويى دارد ـ كه حق نيز همين است ـ پس بايد سعادت و كمال و خوشبختى خود را با ملاك‏هايى جز آن‏چه كه اشاره شد تطبيق دهد و اين مبناى اختلاف است.

شهر مجازي قرآن كريم

اخلاق و عرفان

«هُوَ الاَوَّلُ والأخِرُ والظّهِرُ والباطِنُ وهُوَ بِكُلِّ شَى‏ءٍ عَليم»(حديد،3)
«هُوَ اللَّهُ الَّذى لا اِلهَ اِلّا هُوَ المَلِكُ القُدّوسُ السَّلمُ المُؤمِنُ المُهَيمِنُ العَزيزُ الجَبّارُ المُتَكَبِّرُ سُبحنَ اللَّهِ عَمّا يُشرِكون. هُوَ اللَّهُ الخلِقُ البارِئُ المُصَوِّرُ لَهُ الاَسماءُ الحُسنى يُسَبِّحُ لَهُ ما فِى‏السَّموتِ والاَرضِ وهُوَ العَزيزُ الحَكيم»(حشر،23و24)
اوست اول و آخر و آشكار و نهان و او به هر چيزى داناست.
اوست خدايى كه جز او معبودى نيست، همان ملك قدوس سلام مؤمن و مهيمن و عزيز و جبار و متكبر. همو كه منزه است از هر چه شرك مى‏ورزند.
او خدايى آفريننده و پديد آورنده و صورتگرى است كه نام‏هاى نيك از آن اوست و آن‏چه در آسمان‏ها و زمين است تسبيح او مى‏گويند و او عزيز و حكيم است.
عرفان دانشى است كه درباره خداى سبحان و اسماء حسناى او بحث مى‏كند و دستاورد آن بيش از دو جمله نيست: عرفان و توحيد چيست - عرفان نظرى - و عارف و موحد كيست ـ عرفان عملى = سير و سلوك ـ به تعبير ديگر: عرفان نظرى حلقه وصل فلسفه و سير و سلوك است و مشهود سالك را معقول و برهانى مى‏كند و البته فيلسوف به تفكر برهانى دل خوش است و عارف با تهذيب و مشاهده سرخوش.
از سوى ديگر سير و سلوك با اخلاق نيز بيگانه نيست زيرا هر دو به سعادت و خوشبختى انسان مى‏انديشند اخلاق به شناخت فضايل مى‏پردازد - بودن - و عارف مرحله به مرحله تا سرمنزل مقصود راه مى‏پويد ـ شدن ـ
خود هنر دان ديدن آتش عيان
نى گپ دل على النار الدخان


شهر مجازي قرآن كريم